شیطونی های دخترم
بلا شدی ...هر چی بگم کمه...امروز میخواستم ناخن هاتو کوتاه کنم .بهانه گرفتی ناخنگیرو میخواستی.وقتی بهت ندادمش دنبال بابات گشتی و تا دیدیش با صدای بلند شروع کردی به گریه کردن.بابات هم زود خودشو رسوند به ما و من که از خنده نمیتونستم حرف بزنم و بابات هم که دید تو اینجوری گریه میکنی و من دارم میخندم عصبانی شد...بعد ناخنگیرو بهت نشون دادم شروع کردی به خندیدن.دخترم کارای شیرینتو جایی نمیگم .میترسم چشمت کنن.منو بابا عاشقتیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی